چشمه که خشکید، چشمه از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شدو به هوا رفت،و آتش، کویر را تافتو در خود گداختو از زمین آتش روئیدو از آسمان بارید.
...
mth
من ، دهقان فداکاری شده ام ، که تمام وجودش را به آتش کشیده روبرویت
و تو ، قطاری که چشم دیدن مرا ندارد . .
ای دل نگفتمت مرو از راه عاشقی ، رفتی؟
بسوز که این همه آتش سزای توست .